دختر رویاها

دختر رویاها

رمان عاشق هم خونت نشو P3

  • 09:56 1404/5/11
  • شاهزاده جوان

که دیدم خوابیده رفتم سمتش 

+تهیونگ تهیونگ

-هومم بله

+مگه نمی‌خواستیم بریم شرکت 

بلد شد و نشست ولی چشماش بسته بود 

-باش تو بروو آماده شو منم میام

+من آمادم 

-یکی از چشماش رو باز کرد و نگام کرد 

-اوه اوه چه خوشگل شدی 

+مرسی . من میرم تو هم آماده شو 

-باش

از اتاقش رفتم بیرون و در اتاق و بستم و رفتم نشستم سر میز 

۲مین بعد

تهیونگ از اتاق آمد بیرون  . یه لباس قهوه‌ای پوشیده بود با یه شلوار قهوه‌ای که دور گردنش یه سال مانند سفید بود که به لباسش وصل بود

-چه طور شدم

+عالی . بیا بخور بریم

-باش

صبحانه رو خوردیم و رفتیم پایین 

-بیا سوار شو 

+ماشین توعه ؟

-ارع 

+واو 

ماشینش یه بنز مشکی بود 

سوار شدیم و حرکت کردیم به سمت محل کار تهیونگ

وارد شدیم 

؟سلام تهیونگ

-سلام

؟این خانوم کیه 

-گیریمور جدیدم 

آها باشه از اینطرف خانوم 

+چشم . با اون آقا رفتم و ازم آزمون گرفتم و قبول شدم

؟امروز تهیونگ مصاحبه داره و باید خوب گزینش کنی

+چشم ۲ ساعت بعد 

ویو سواه

تهیونگ با یه لباس مشکی که دوتا دکمه اولش باز بود وارد اتاق شد و نشست رو صندلی 

-خدا بدادمون برسع

+ایش

-😂

یکم بعد 

+خوب تموم شد خودتو نگاه کن

-اووو تو واقعا کارت درسته

+بله دیگه 

؟اقا برنامه داره شروع میشه 

تهیونک رفتم داشت با مجری صحبت می‌کرد منم داشتم بهشون نگاه میکردم که برام پیام آمد دال بود 

دال. سلام خر خانوم 

+سلام گاو من چطوری

دال . خوبن ببین میگم آدرس محل کارت بده

+باش . آدرس رو فرستاد 

دال . پس ما با بچه ها ساعت ۹ اونجایمم  بابی

عجبا الان ساعت ۷ بود ۲ ساعت دیگه میان 

برنامه تموم شد 

تهیونگ رفت اتاق استراحت منم باید یکی دیگه رو گیریم میکردم 

... ساعت ها بعد

؟امروز کارتون خیلی خوب بود بفرمایید اینم مزدتون +ممنون میتونم برم ؟

؟ بله البته 

اون آقای رف  پاکت پول رو گذاشتم تو کیفم و آماده شدم برم بیرون 

-سواه بیا باهم بریم 

+کارت تموم شد ؟

-ارع بیا بریم 

+باش داشتیم می‌رفتیم بیرون که بچه ها رو دیدم دال بدو آمد و بغلم کرد .

دال . سلاممممممم

+سسلاامم

دال . دوس پسرته ؟

بقیه :اوووو

+نهه بچها این تهیونگ هم خونه ایم . تهیونک اینا دوستانم 

-ارع دیدنتون خوشحالم تعظیم 

همه ::ماهم تعظیم 

-من دیگه میرم 

+باشه تو برو  ما میریم بیرون

-باش مواظبت کن

+باشه توهم مراقب باش

تهیونگ رفت سوار بنزش شد و اونجا رو ترک کرد 

دال . .......

اینم از این پارت ببخشید طول کشید مشغول آغاز عشق بودم 

پارت بعد ۵ کامنت

 

 

فیک عاشق هم خونت نشو p2

  • 20:19 1404/5/8
  • شاهزاده جوان

-تو چند سالته؟

+۲۶

-او پس ۳ سال ازت بزرگترم 

+هه . من دیگه میرم بخوابم ممنون بابت غذا 

-باشه فردا ساعت ۷ آماده باش

+باشه شب خوش

سو آه تو اتاقش 

نمی‌دونم ولی به نظرم پسر خوبیه کراشم هست . وایی خدایا باورم نمیشه بلاخره دارم گیریمور میشم 

عشق تو دروغ بود دیگه نه من نه تو دیگه (دوستان زنگ موبایلشع😂)

دال :سلامم زنان خوشگلمم

+سلام منم چهطورییی

دال:خوبممم تو چه طوریییی

+من عالیم وای دال امروز آمدم خونه بخرم ولی خوب هم خونه ای دارم 

دال :عه جدی پسره یا دختر ؟ کراشه ؟ رل داره ؟ چند سالشه ؟ چه کارس ؟ نکنه امشب بیاد بکشتت؟ در اتاق تو قفل کن

+آروم بابا آره پسره . خیلییی کراشه. را و نمی‌دونم ولی گفت ۳ سال ازم بزرگترهه بعد گفت آیدلم هس  . خیلی پسر خوبی به نظر میاد برام به مناسبت آمدن دوکبوکی درست کرد . بعد حدس بزن وی نشده . گفت تو شرکت نیاز به گیریمور داریم و گفت من بشم گیریمورشون  .

دال :اوه اوه معلومه بدجور دلتو برده 

+نه بابا 

دال آره مشخصه راستی ما می‌خواهیم فردا شب با بچه ها بریم بیرون میای ؟ آره میای مرسی عاشقتم بهت پیام میدم بوس بای

و بدون اینکه بزاره حرفی بزنم  قطع کرد عجبا . تصمیم گرفتم آلارم گوشیم رو روی ساعت ۶ بزارم . و گرفتم خوابیدم 

فردا ساعت ۶ صبح 

از خواب بیدار شدم آلارم رو قطع کردم و  رفتم دوش ۱۰ مینی گرفتم لباس و آرایش کردم و موهام رو بستم . تصمیم گرفتم  برای امروز یه نیمتنه سفید بپوشم از روش یه کت مجسی  آبی شیک با شلوار آبی و کفش پاشنه بلند سفید  . ساعت ۷:۳۰ بود رفتم صبحانه آماده کردم تا تهیونگم بیاد باهم بخوریم و و بعد بریم 

۷:۵۰

چرا بیدار نشد ؟ رفتم در اتاقش رو چند بار زدم ولی جواب نداد درو باز کردم که دیدم ....

امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 

شرط پارت بعد 

۵ لایک ❤️ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رمان عاشق هم خونت نشو P1

  • 17:18 1404/5/7
  • شاهزاده جوان

سو آه :سلام من سو آه هستم و ۲۶ سالمه و تنها زندگی میکنم نکه خانواده نداشته باشم نه فقط خواستم دیگه جدا باشم  . فعلا تو یه رستوران کار میکنم حقوقش کمه ولی باید با این موضوع را بیام امروز تصمیم گرفتم برم به یه خونه جدید با پول اجاره و پول های که تا الان جمع کرد بودم می‌تونستم فقط خونه ها کوچیک با یه هم خونه انتخاب کنم و خوب امیدوارم اونم کاری به کار من نداشته باشه چون با غریبه ها راحت نیستم  . امروز رفتم پیش آقای سوهو تا بریم و خونه رو نشونم بده  ولی قبلش تصمیم گرفتم برم از فروشگاه یکم نودل بخرمو و بخورم . نودل رو حساب کردم و خوردم داشتم نیومدم بیرون که به یکی برخورد کردم که باعث شد بیوفتم 

؟اوه معذرت می‌خوام حالتون خوبه ؟ دستش روو به سمتم دراز کرد  وقتی صورتش رو دیدم به سختی خودمو کنترل کردم . خیلی جذاب بود . ولی خوب غرور لعنتی همیشه هست . بدون اینکه دستشو بگیرم بلند شدم و از اونجا رفتم . تصمیم گرفتم برم با آقای سوهو به دیدن خونه

سوهو:از این طرف لطفاً 

سو آه :بله  رفتیم و وارد خونه شدیم به خونه با تم سبز و سفید 

سوهو :خوب هست ؟

سو آه: بله خونه مناسبه ولی میشه راجب هم اتاقم بگید 

سو هم :خوب اون 

؟سلام شما هم اتاقی جدیدم هستید ؟🙂😊

چییی چراااا . همون پسره تو فروشگاه وایی عالیه 

سو آه :عا بله 

؟سلام من کیم تهیونگم و بابت اون اتفاق معذرت می‌خوام 

سو آه: نه مشکلی نیست 

سو هو : خوب نظرتون چیه ؟ به بودنتون هم میخوره 

سو آه آروم: ببخشید با همین مبلغ جای دیگه ای نی . میخواستم فقط هرجور شده از اون پسر فرار کنم

سوهو :خیر 

سو آه :باشه همین خوبه 

سوهو :مبارکتون باشه

سوهو رفت

سو آه موندو وسایلشو یه پسر جذاب به نام کیم 

تهیونگ :اونجا اتاقه ننه کاری داشتی در خدمتم . 

سو آه :عا باشه ممنون 

تهیونگ:😊

تهیونگ رفت اتاقش و سواه هم تصمیم گرفت وسایل کمی که داره رو بچینه 

۱ ساعت بعد

اخیشش تموم شد بالاخره بگیرم یکم بخوابم 

۵ ساعت بعد ساعت ۹ شب 

هاوممم وایی چقدر زیاد خوابیدم 

قارررر  عالیه گشنمم هس که یه بوس خوبی حس کردم به سمت بو رفتمو دیدم اون پسره داره آشپزی می‌کنه 

تهیونگ :عه بیدار شدی بیا به مناسبت آمدنت دوکبوکی درست کردم 

سو آه :جدی ؟ ممنونم دوکبوکی خیلی دوست دارم

رفتم و نشستم رو صندلی و یکم دوکبوکی خوردم

تهیونگ :چه طوره ؟

سو آه :اوممممم خیلی خوشمزسس بهترین دوکبوکی که تا حالا خوردم 

همینجوری داشتیم می‌خوردیم و حرف می‌زدیم آدم گرمیه و خیلی زیبا می‌خنده همینجوری حرف می‌زدیم و می‌خندیم و غذا می‌خوردیم 

سو آه :میگم تو شغلت چیه 

تهیونگ :چی ؟ منو نمیشناسی ؟

سو آه :نه

تهیونگ: من آیدلم 

سو آه :عاو 

تهیونگ :تو چی ؟

سو آه :من فعلا گارسونم 

دوستان از الان علامت تهیونگ - علامت سو آه +

-حقوقش خوبه 

+نه واقعا ولی خوب چی بگم دوست داشتم گریم ور  بشم و حتی کلاس هم رفتم ولی خوب نشد

-هی ما تو شرکت به یه گریم ور نیاز داریم چرا  نمیای اونجا .حقوقوشم خوبه 

+جدی حقوقش چقدر ؟

ـ.....

+واو خوب کجا هست ؟

-فردا بیا باهم بریم 

+چی عا اوکی 

-.......

اینم از پارت اول امیدوارم خوشتون بیاد 🌹

پارت بعد ۲لایک

 

 

 

 

 

 

 

رمان عاشق هم خونت نشو

  • 15:49 1404/5/7
  • شاهزاده جوان

دوستان می‌خوام این رمان و شروع کنم و خوب راستش خودم براش خیلی هیجان دارم و امیدوارم حمایت بشه 

ژانر :عاشقانه .خون آشامی 

شخصیت ها :تهیونگ . سو آه . یونجی. دال. هایجین

و چیزی که منو راجب این رمان بیشتر هیجان زده می‌کنه اینکه مثل ژانر شغل ها نام و ... همش تصادفی انجام شده

نظر بدید بگید خوبه یانه

 و خوب همین دیگه بوس بهتون 😃🥰😘

چشم ها دروغ نمی گویند

  • 19:35 1404/5/6
  • شاهزاده جوان

حقیقی که لب هایش از گفتنش ترس داشتند 

                        چشم ها آن را فریاد می‌زدند👁️

 

چشمان

  • 19:30 1404/5/6
  • شاهزاده جوان

چشمان آبی زیبا هستند مانند دریا 🌅

چشمان سبز زیبا هستند مانند برگ ها ☘️🌿

چشمان عسلی زیبا هستند مانند غروب آفتاب🌄

چشمان مشکی زیبا هستند مانند آسمان شب🌑

ولی چشمان قهوایی....🤎🙂

با کدوم موافقی ؟

کی این کارتونه رو یادشه ؟

  • 09:20 1404/5/6
  • شاهزاده جوان

آهنگ به کارتون

آهنگ این کارتونه 

من همونم که یه روز 

                 میخواستم دریا بشم 

                           میخواستم بزرگترین

                                        دریای دنیا بشم

فکنم بیشتریاتون یادتون نمیاد 

اشتباه میگم ؟

اسمشو بنویسید 

شروع دوباره

  • 22:59 1404/5/5
  • شاهزاده جوان

سلام دوستان🙂👋

به خاطره غیر فعال شدن وبم مجبور شدم پستام رو پاک کنم🙂💔

سخت بود از لایک و کامنت های قشنگ تون بگذرم

امیدوارم دوباره بتونیم کنار هم جمع بشیم 🌕

الان سعی میکنم داستانی بزارم که به اون لب های قشنگ تون خنده بیاره حتی برای چند ثانیه .🫠💜

امیدوارم هرجا باشید همتون حال خودتون و عزیزانت ون خوب باشه 🔥❤️

دوستان من تو اون یکی وبم دستان آغاز عشق رو شروع کردم به نوشتن اگه دوست داشتید سر بزنید🥰